هفت گنبد

وبلاگ نجوم...شعر - قصه- اخبار نجومی- معرفی شخصیت

هفت گنبد

وبلاگ نجوم...شعر - قصه- اخبار نجومی- معرفی شخصیت

یه ذره دلتنگی

تو فکر اینم که میشه یه کاری برای آسمون کرد

میشه تو شهر باشی و آسمون رو با همه ی ستاره هاش ببینی

اگه بشه یه شب همه ی چراغ های شهر رو خاموش کرد که چراغ های آسمونو ببینیم

میشه ؟

اما نه نمیشه

آدما دلبسته ی همین چراغ های باشکوه ساختگی اند


نجوم برای همه








نه فکر نکنید هفت گنبد رو فراموش کردم...

توی هزارتوی این دنیای بزرگ گم شده بودم...که ناگهان ستاره ی قطبی چشمکی زد، ومن که سر به هوا بودم و دنبال راه...رو به ستاره ی قطبی به سمت هفت گنبد رفتم و راهم را پیدا کردم...

دوباره با روز نجوم شور و نشاط عجیبی پیدا کردیم...و امسال سفری آغاز کردیم به دنیای ناشناخته ها...کمربند هایتان را ببندید...امروز می خواهیم سری به مریخ بزنیم....


ادامه ی عکس ها در وبلاگ هاوری مشاهده فرمائید.

www.kanoonmahabad2.blogfa.com


گرانش

 

" جستجوی حقیقت و دانش یکی از بهترین خصلتهای بشر است." البرت انیشتین گرانش و ما: ما در زندگی روزمره مان گرانش را امری مسلم و بدیهی می پنداریم ، در صورتیکه بدون آن نمی توانیم کارهای روزمره مان را که از برخاستن از تخت آغاز و به رفتن به تخت و ثابت ماندن در تخت در حین خواب ختم می شود ، پیش ببریم . بدون گرانش نخواهیم دانست که کدام سو "بالا" و کدام سو "پایین" است . حسگرهای بدنمان که به شکل شبکه ای پرمایع از کانال ها حفره ها در اعماق گوش ما جای دارند و بخشی از اعضای تعادلی(vestiular) بدن ما هستند، می توانندکشش گرانش را حس کنند و بدن ما را در تعادل نگه دارند و در ضمن حس کنند که کدام سو بالاست .آنها همچنین اطلاعاتی درباره جهت بدنمان به مغزمان ارسال می کنند. به همین دلیل است که شناگرانی که از بالای تخته پرش (دایو) به پشت می پرند ، همیشه می دانند که آب کجاست ، حتی اگر چشمانشان بسته باشد. بخش هایی از کتاب اسرار کائنات / ابراهیم ویکتوری

چشم های آسمان(یک قصه ...یک کلاس)

کی از همه مسن تره؟

پدربزرگ که 90 سالشه،

نه، مادربزرگ علی 130 سالشه.

نه، اینا خیلی کمه، کسی که از همه مسن تره، قبل از همه به دنیا اومده، بعد از همه از دنیا می ره، اون کیه؟

بله! ننه خورشید، اون از همه مسن تره، اون هیچ وقت پیر نمی شه، خسته نمیشه، اما چرا؟ امروز انگار خسته و کلافه اس.

ننه خورشید که حسابی از تابیدن خسته شده بود و از بس که سیاره ها دورش چرخیده بودند، سرش گیج می رفت، از خدا خواست بازنشسته اش کنه تا بره واسه خودش استراحتی بکنه. و خدا درخواستشو قبول کرد و به جاش یه خورشید دیگه آورد، خورشیدی که کوچیکتر بود، خب این یعنی ، زمین روشناییش کم شده بود، تازه همیشه ام سرد بود، آدما اعتراض کردند؛ وخدا اینبار خورشید دیگه ای آورد، این یکی مغرور بود، دوست نداشت بتابه، دوست نداشت نگاش کنند، دائم یه تیکه ابر جلو صورتش می گرفت، همیشه ی خدا بارون بود و خورشید خانم مغرور پشت ابرا می خندید،این یکی هم نمیشه، اوه...این یکی....به نظر شما این یکی چه جوریه...دوست دارید خورشید جدید چه شکلی باشه، چه جوری باشه...؟؟ 

(گروه سنی "ب" به نجوم علاقه ی زیبایی دارند، با آسمون به آسونی دوست میشن، امروز که می خواستم از خورشید براشون بگم با یه داستان تخیلی و فی البداهه شروع کردم، بچه ها خورشید های خیالیشونو نقاشی می کردند، و به قصه گوش می دادند، شیوه ی جالبی بود. ننه خورشید دوستت داریم.)

چرخ و فلک( آسمان مال من است...)

در یک نیمه شب به آسمان نگاه کنید ، چه منظره زیبایی، شهر ستارگان .

گویا روی پارچه مخمل مشکی، تعداد زیادی پولک سفید پاشیده اند.شاید حس کنجکاوی باعث شود به دنبال تلسکوپ بگردید.وقتی با تلسکوپ به آسمان نگاه کنید ، مشاهده می کنید همان شهر به ظاهر آرام، دنیایی پر از حرکت و جنب و جوش است. برخی از ستارگان حرکت دارند، بعضی گویا ساکن هستند، دسته ای از ستارگان به شکلی منظم چیده شده اند و بقیه گویا نظم وترتیبی ندارند.دنیای شگفت انگیز ستارگان آن قدر عظیم است که کره زمین ما به همراه خورشید و سیارات منظومه شمسی ، همچون قطره ای است در دریا .

وقتی ما انسانها با دنیای شگفت ستارگان آشنا می شویم ، از یک سو حیرت زده می شویم و از سوی دیگر در برابر قدرت توانا و حکیمی که این دنیای عظیم را اینگونه آفریده است سر تعظیم فرو می آوریم.

     «  ما در آسمان برج هایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان زینت دادیم.»

                                                  سوره مبارکه حجر، آیه 16                                                             

اخترک (ادامه ی یک گفتگوی خودمانی)

س : معلومه ، خیلی بزرگین. اما چطور شد که این قدر بزرگ شدین؟ 

ج : چقدر وقت داری؟ داستانش طولانیه. اصلش به 4 میلیارد سال قبل بر می گرده که منظومه ی شمسی داشت تشکیل می شد. همه ی ما از ابری بوجود اومدیم که ذرات غبار و گاز داشت. اون ابر شروع به چرخیدن کرد و کرد تا اینکه در وسطش خورشید تشکیل شد . می دونی یعنی چی یا نه؟ 

س : نه نمی دونم؟ 

ج : آها... خورشید خیلی داغ بود. داغ تر از همه جای دیگه ی اون ابر. بعدش سیارات از باقیمانده ی ابر درست شدن. اونهایی که به خورشید نزدیک تر بودن، چون هسته ی فلزی داشتن، می تونستن اون همه گرما رو تحمل بکنن. 

س : خوب، پس جنس شما از چیه؟  

ج : گاز سرد مثل بخار آب، متان، مواد یخی. ماها از این مواد تشکیل شدیم والبته مقداری هیدروژن،هلیوم، کربن، نیتروژن و اکسیژن هم داریم. به علت سرد بودن، مقدار ماده ی بیشتری می تونست توی ماها که دور بودیم جمع بشه. به همین علت بود که این قدر بزرگ شدیم. هر چی یک سیاره بزرگ تر باشه، نیروی گرانشی بیشتری هم داره و می تونه مواد زیادتری رو جذب خودش بکنه. هیدروژن و هلیوم به علت سبکی زیاد، زودتر به داخل ماها کشونده شدن و ما بزرگ تر شدیم.  

س : پس یعنی شماها اصلا جامد نیستین؟  

ج : باید بگم نه. ازکجا فهمیدی؟ متاسفم. ما سیاره های گازی ، پوسته ی جامدی نداریم. یعنی ما مثل زمین نیستیم که آسمون بالای سرمون و زمین سخت زیر پامون باشه. اتمسفر ما، هرچی پایین تر بریم، غلیظ تر میشه، چون که گازهاش به همدیگه فشرده می شن. مرز بین اتمسفر و اقیانوس هیدروژن من خیلی مشخص نیست و گاز ها تا حدودی هنوز در اونجا در هم داخل شدن. اما بعد از اون، تا نزدیک هسته ی کوچیکم، حالت مایع دارم. البته، این هسته برای من کوچیکه، اما خودش به اندازه ی کره ی زمینه! 

س : دیگه چه فرقی دارین؟ 

ج : ما حلقه داریم. قمر هم زیاد داریم . ما خیلی خیلی سردیم و خیلی هم دوریم.

س : اینو که قبلا هم گفتین. 

ج : نه ، فقط گفتم دوریم. 

س : فکر می کنم حالا دیگه درباره ی شما زیاد چیز می دونم. اما آخرین سوال ؟  

ج : بله ؟ 

س : این بو مال چیه؟ ...

اخترک(همراه با سیاره ی مشتری)

یک گفتگوی خودمانی با مشتری!!

س : سلام رفیق بزرگ . این درسته که می گن بزرگی شما مال اینه که گازی هستین؟

ج : من نمی دونم چرا هر وقت مردم بوی گاز رو حس می کنن یاد من می افتن!بله، درسته. اما فقط من این طور نیستم . سه تای دیگه یعنی، زحل، اورانوس و نپتون هم از گاز درست شدن. البته اونها هم بزرگن، اما نه به اندازه ی من! یک عده اسم ماها رو سیارات غول پیکر گذاشتن. اون چهار تای اولی که جامدن، خیلی از ماها کوچیک ترن. تازه، اونها نزدیک خورشید جمع شدن، اما ماها خیلی از خورشید دورتریم.

س: صبر کن، چهار تا سنگی و چهار تا گازی که میشه هشت تا. پس آخری، یعنی پلوتون چی میشه؟

ج : آها ،بله، اون چی میشه. مگه نمی دونی بعضی از اختر شناس ها اونو اصلا سیاره حساب نمی کنن؟ اون یکی خیلی دوره، خیلی هم کوچولوئه . خودمن می گم اون یه کوتوله است. خیلی خوب، حرف های خودمون رو بزنیم. حالا از من بپرس دیگه.

س : خیلی خوب، چقدر بزرگین؟

ج : من 300 برابر از زمین سنگین ترم و اگه همه ی سیارات دیگه رو یک جا جمع کنیم، من هنوز به تنهایی دو برابر اونها هستم. اگه زمین به اندازه ی توپ تنیس باشه، من به اندازه ی توپ بسکتبالم. چقدر میشه؟ 

س : معلومه ، خیلی بزرگین. اما چطور شد که این قدر بزرگ شدین؟

ج : چقدر وقت داری؟ داستانش طولانیه. اصلش به 4 میلیارد سال قبل بر می گرده که منظومه ی شمسی داشت تشکیل می شد. همه ی ما از ابری بوجود اومدیم که ذرات غبار و گاز داشت. اون ابر شروع به چرخیدن کرد و کرد تا اینکه در وسطش خورشید تشکیل شد . می دونی یعنی چی یا نه؟

ادامه دارد...شما سوالی از سیاره ی مشتری ندارید ؟

یه خبر آسمونی

تروم 

من گم شده ام...

اسم من تروم است، سیاره ی من آسمانش صورتی است

سیاره ی من خاکش سرخ است...

سیاره ی شما چقدر عجیب است

- تروم تو چه جوری به سیاره ی ما اومدی؟

اسم من تروم است. سیاره ی من کجاست؟؟   

 

(تروم یک ربات فضایی ست به سیاره ی زمین آمده و دنبال راهی برای برگشت به سیاره ی خودش است...بچه ها کمکش کنید) 

 

تروم با بچه ها

 

کلاس آسمان نما 

بچه ها چشماتونو ببندین...آماده ی سفر باشین... 

(وایییی چقد قشنگه....چه ستاره هایی)

همراه با نمایشگاه نجوم

با کارگاه ادبی و یک قصه ی تخیلی

نمی دونم چی شد که یکدفعه سر از سیاره ی عجیبی درآوردم ، قبلا چیزهایی در مورد مشتری ، زهره ، زحل وزمین شنیده بودم، اما این یکی عجیب غریب بود، با اون یکی ها فرق می کرد، سیاره ی جدید رنگش بنفش بود، دوروبرم پر از آدمک های شاخ دار بود، راستش اول ترسیدم، و شوکه شدم، اما اونا با من کاری نداشتن و با مهربونی دستمو گرفتن و اطراف رو نشونم دادند، اونا دماغ نداشتن، خدا میدونه چه جوری نفس می کشیدن، اونا بچه دار نمی شدن و تازه عمر ابدی هم داشتن، اولش حسودیم شد، اما اونا از این وضعیت راضی نبودند و مشکلات زیادی داشتند، داشتم اطراف رو می گشتم که یکدفعه صدای آشنایی گفت: بلند شو مدرسه ات دیر شد...!

نویسندگان : سیما سلیمی- شیرین اسماعیل زاده- کلاس سوم راهنمایی- مدرسه ی راهنمایی شاهد 

 

آثار نقاشی بازدید کنندگان 

 

امیر الیاسی- چهارم ابتدایی-مدرسه ی شهید رجایی 

 

هیرو بهشتی- سوم راهنمایی -مدرسه ی شاهد 

 

 

اوین لاهوتی- سوم راهنمایی -مدرسه ی شاهد 

 

 

عروسک ربات زمان- افسانه بازیار(مسئول مرکز) 

 

کارگاه ادبی 

بازدید از نمایشگاه 

یه خبر ، یه برنامه، یه آسمون و هفت گنبد

 

آسمان های هفتگانه و زمین و هرکس درآنهاست او را تسبیح می گویند، و هیچ چیز نیست مگر این که در حال ستایش، تسبیح او می گویند، ولی شما تسبیح آنها را در نمی یابید.(اسراء44) 

 

بچه ها، از این طرف، این راه به آسمون میره، اگه آسمون رو دوست دارین، اگه دوست دارین در موردش بیشتر بدونین، خوب جایی اومدین،

دستت رو به من بده ، شروعش اینجاست، یک منظومه با میلیونها ستاره، اینجاست که میتونی کشف کنی،..

توقف کن و خوب نگاه کن!  

 

(برپایی نمایشگاه نجوم از تاریخ 12 اردیبهشت الی 22 اردیبهشت، بازدید برای گروه سنی : ج، د، - دختر و پسر)

ادامه ی عکس ها را در هاوری ببینید

www.kanoonmahabad2.blogfa.com

 

بیق/جیق 

 

آشنایی با صور فلکی فصل بهار

 

 

نمایشگاه نقاشی اعضا

  

آثار سفال- موجودات فضایی 

 

 

قصه های تخیلی

 

 اجرای نمایش عروسکی چرخ گردون

روز نجوم گرامی باد

مرکز فرهنگی هنری مهاباد 2

ویژه برنامه به مناسبت روز نجوم  

 برپایی نمایشگاه

تاریخ شروع نمایشگاه : 89/2/12

فضا سازی با ربات ،طرح دیواری، تلسکوپ های کاردستی

نمایشگاه نجوم(پوستر های نجوم،معرفی شخصیت، طرح های نجومی و نشریات دیواری، نقاشی ، سفال ، کاردستی ،آثار ادبی و نمایش عکس)

ساخت  ساعت آفتابی(آشنایی با ساعت آفتابی)

ایستگاه نقاشی                                                                      

ایستگاه ساخت  قصه های نجومی  و موجودات تخیلی

ایستگاه منظومه ی جدید من(نام گذاری سیارات جدید توسط بچه ها)                           

نمایش عکس  همراه با توضیحات علمی

نمایش عروسکی چرخ گردون 

(ماه از مدار خود خارج می شود و به هوای پیدا کردن یار و همدمی مثل خودش از زمین دور می شود....)

کارگاه آسمان نما و نمایش صور فلکی بهار

نمایشگاه با حضور تروم رباتی که از سیاره ای دیگر آمده و با بچه ها صحبت می کند ، به سوالات بچه ها پاسخ می دهد

دعوت از مدارس (پنجم و راهنمایی)

گروه سنی : ج، د، - دختر و پسر به مدت 5 روز

ساعت شروع برنامه : 15 الی 18 (بازدید از نمایشگاه ، استفاده از کارگاه ها، نمایش اسلاید وتوضیحات نجومی)

هدف : آشنایی بچه ها با نجوم  

منتظر پست بعدی ما باشید

چرخ و فلک

 

غافل به زیر گنبد فیروزه                  بگذشت سال عمر ز هفتادت

بس روزگارت رفت به پیروزی        با تیر ماه و بهمن و خردادت

افسونگر چرخ کبود هر شب            در فکرت افسون شیخ  و شاب است

با چرخ ،تو با حیله کی بر ایی؟        در پشه کجا نیروی عقاب است

بی شمع،شب این راه پرخطر را       مسپر به امیدی که مهتاب است

تا چند و کی این تیره جسم خاکی       بر چهره ی خورشید جان سحاب است

پروین جه حساد و جه کشتاری ؟      انجا که نه باران،نه افتاب است

ای دل فلک سفله کجمدار است        صد بیم خزانش به هر بهار است

یغماگر افلاک سخت بازوست         دردی کش ایام هوشیار است

مثلا ۱۳۸۹ بار

چند دور دیگر فرصت داریم تا یک بار دیگر طلوع را ببینیم

رو به طلوع

رو به خورشید قدم برداریم

قدمی برای راستی

قدمی برای درستی

چند دور دیگر باقی ست، تا بار دیگر نو شدن را تجربه کنیم

چند دور؟ مهم نیست !

حالا که هزار و سیصد و هشتاد و نهمین گردش زمین را به دور خورشید جشن می گیریم

یعنی...

یک بار دیگر خدا به ما فرصت داده تا...

دیر می شود...

مرورم کن...

چرخ و فلک(نوروز)

(سال 88 داره تموم میشه، خورشید و چند سیاره با هم حرف می زنند)

خورشید: من نمی دونم چرا این آدما هر سال این موقع، درست وقتی که زمین دورشو کامل می کنه، جشن می گیرین! که چی بشه؟

زهره : یکی نیست برای گردش ما جشن بگیره!

عطارد: جشن بگیرن ، نگیرن ،ما می چرخیم و کاری ام به کار کسی نداریم.

خورشید: جالب اینجاست ، زمین اصلا تو این فاز نیست، جشن و بزن بکوب و اینا، انگار نه انگار جشن واسه شروع گردش جدیدشه.

زمین: همسایه های ما رو باش... چه چرخشی، چه سالی...چه جشنی، کاش هیچوقت جشن نمی گرفتن و یه کم باهم خوب می شدن، سر یه تکه خاک همدیگرو می کشن، نسل این جونورو منقرض می کنن، یه جا یه جونورو شبیه سازی می کنن، حالا از دود و آلودگی و بریز بپاشاشونم نگو نپرس ...من نگران دریاها و جنگلا و همه ی موجوداتم...

خورشید:بمیرم، دلت خیلی پره...

زمین: خودت چی؟اگه دلت پر نبود، انقد داغ نمی کردی!

خورشید: آره اما چیکار میشه کرد، هر انسانی که آدم نمیشه، اونقد که زمین وآسمون و شلوغ و درهم کردن حواس ما رو هم پرت کردن.

زمین: احساس می کنم همش سه فصل دارم، یکیشم 6 ماهه اس...آخه چیزی به اسم زمستون دیگه نمونده، ته دلم داغه داغه...دلم می خواد هرچی تو دلمه بریزم بیرون...

زهره: اااا نکن اینکار...بیچاره ها گناه دارن، تودنیای این آدما خوبی و بدی زیاده، باید با گردونه دار بزرگ حرف بزنیم.

خورشید: درسته، باید بهش بگیم که فرصت دیگه ای به آدما بده، دلشونو مث دل خودش بزرگ و پاک کنه...

عطارد: تا نتونن این همسایه ی ما رو(زمین) انقد اذیت کنن.

زمین: می دونین چیه، همه ی بلاهایی که سر من میاد به کنار، من دلم می سوزه، وقتی به خاطر هیچی...سر یه وجب خاک خدا، سالها باهم می جنگن و همدیگرو می کشن...دلم به حال بچه ها می سوزه، ته دلم پر از روح بچه هاییه که فریاد می زنن، صلح...آرامش...زندگی...

زهره: چقد واژه های قشنگی...صلح....آرامش...زندگی

عطارد: دوستی

خورشید: خدایا کاری بکن

زمین: کاش آدما به جای جشن سال نو ، دوستی ها رو پیدا می کردن و جشن می گرفتن

خورشید: چه تضادی!همه میگن نوروز کهن، نوروز باستانی! خودشونم اعتراف می کنن که نوروزم کهنه شده...اما چیزی که روزها رو نو می کنه ،نوروز نیست! زنده نگه داشتن دوستی و صفا و انسانیته

زمین: دوستی، صفا ، انسانیت و شادی

خورشید: کاش امسال یه روزی رو به اسم روز دوستی جشن می گرفتن، روز پیدایش دوستی.

زمین: جالبه! روز پیدایش دوستی...راستی کی می تونه بگه بهترین دوست یعنی چه کسی؟

 

 

چرخ گردون(معرفی دکتر نوروزی)

هر لحظه نوزادی به زمین می آید ،یعنی تولد...هرلحظه کسی از جسم خارج می شود و می رود،یعنی مرگ...

بزرگ می شویم و تجربه می کنیم زمین و آسمان را... یعنی عشق!

زمین بی خبر از تولد...مرگ...و عشق...خندان و خرامان می چرخد!

نه!بی خبر نیست!

دلتنگ هم هست!

آدم ها می جنگند، بر سر زمین، و هر آنچه زمینی ست...

زمین نا آرام می شود و آه می کشد، آسمان یک ریز اشک می ریزد...

آدم ها بی خبر از آه و اشک...روز را شب می کنند و شب را روز...

راستی...چرا بی خبریم، چرا به جای جنگ...کشف نمی کنیم گنج های نهفته در دل زمین را و آسمان را...گنج هایی که رد پای خدارا در آن می شود دید!

چیزایی که گفتم رو جدی نگیرید، گله نبود، شکایت نبود، تلنگر !شاید!

روی زمین آدم های بزرگی زندگی می کنند ، که روز را آنگونه که باید باشد شب می کنند و شب را رصد می کنند با عشق...

یکی از همین آدم های بزرگ و دوست داشتنی ، که یقین دارم همه می شناسینش، آقای دکتر نوروزی ست .

با وجود مشغله ی زیادشون، لطف کردند و منت نهادند و به سوال های من و بچه های نجوم کانون از طریق ایمیل پاسخ دادند...

همیشه پیروز و شاد و سبز باشند...


دکتر محمد رضا نوروزی15 بهمن 1353 به دنیا آمد،یعنی همین روز ها، مثل همه ی آدما(یا حداقل بیشترشون)مدرسه رفت و درس خواند، فقط چون کسی به او نگفت تا کی درس بخواند، بنابراین هنوزم  درس می خواند...

دکترای باکتری شناسی دارند و درحال حاضرمشغول تحصیل در مدریت آموزش هستند.

اما علایق و کارهایی که دکترنوروزی انجام دادند ، خلبانی ، ساخت هواپیمای مدل، سوار کاری ،نقاشی ، معماری و نجوم و....

 ((از زبان خودشان بشنوید)... و اما مهمترین چیزی که یاد گرفتم و بهش می بالم، تدریس و به عبارتی معلمی ؛ از دبستان تا دانشگاه شاگرد دارم و کلی هم به این شاگردانم می نازم...)

چند کتاب هم  از ایشون  منتشر شده که یکی شون سال 75 کتاب سال ایران شد .

دوستان هر چقدر از ایشان بگویم کم گفته ام .... امید است که از مصاحبه ی ساده و دوستانه ی ما استفاده کنید.


نجوم را از کجا شروع کردید؟

از قدیم و دوران کودکی اسمان برایم جالب بوده.اما نه به معنای نجوم. بیشتر با ستاره ها حال می کردم و هیچ وقت هم سوالی در بارشون نداشتم. همون قدر که چیزهای دیگه برام جالب بودند ،آسمان هم بود. اما به هر حال تقریبا اواخر دبستان بود که ستاره ها کمی برایم مهمتر شدند.اونهم با خوندن یکی دو تا کتاب . اما اینکه نجوم به معنی یک علم از کی آغاز شد موضوع دیگری است. بر حسب اتفاق(واقعا اتفاق محض) به کلاس های نجوم کانون در رصدخانه زعفرانیه رفتم و دنیایم عوض شد....این رویداد در اواخر راهنمایی برایم رخ داد.

 

آسمان را تعریف کنید؟

یک جای آبی رنگ و بی کران که پرنده ها توش پرواز می کنند. گاهی هم این آسمان آبی  سیاه می شه اما باز هم جایی است برای بی قیدی ،رهایی و پرواز.این همه ی تعریف حسی ای است که از آسمان دارم.


دوست دارید به فضا سفر کنید؟

 آره. اونقدر که حاضر زندگیم رو با هاش عوض کنم.


ستاره ی مورد علاقه ی شما؟

ستاره؟ بیشتر از همه ستاره های دب اکبر رو دوست دارم. نمی دونم چرا.شاید چون اولین صورت فلکی ای است که یاد گرفتم توی آسمان پیداش کنم.


دوست داشتید یک خانه روی یک سیاره ی دیگر داشتید..

  فکر نکنم. من این نقطه­ی آبی رنگ پریده را که بهش زمین می گوییم دوست دارم.

 

لطفا عناوین کارهایی را بگید که در راستای نجوم انجام داده اید.

من اصولا معلم هستم. بنابر این مهمترین کارهایی که کرده ام در همین زمینه بوده و شاگردانی در نجوم داشته و دارم که بیشترشان موفقترین نجومی های امروز در ایران هستند.. عکاسی از آنالما را هم به عنوان یکی از مهمترین کارهای شخصی ام داشته ام که متاسفانه تا امروز در ایران کس دیگری این کار را انجام نداده.برنده ی کتاب سال ایران هم شده ام(البته کتابم غیر نجومی بوده) از موسسین شاخه آماتوری نجمن نجوم در ایران بوده ام. کلی برنامه ی رادیویی و تلویزیونی در  باره ی نجوم  داشته ام و خلاصه از این دست فعالیت های ترویجی زیاد انجام دادهام.اما اصل قضیه این است که من از نجوم لذت می برم و تمام تلاشم این است که این لذت بردن را به همه یاد بدهم.


برای سال نجوم چه کار هایی انجام دادید؟

کمک های کوچکی به برخی افراد و گروه های نجومی ای که برای این سال برنامه ای داشته اند کرده ام. یک برنامه ی همگانی نجومی در شبکه ی 2 (صبح ها)راه اندازی کردم که استقبال خوبی از آن شد و  یک برنامه ی کم نظیر رصدی با استفاده از تلسکوپ های عهد قاجار(ناصر الدین شاهی) در کاخ گلستان و در قالب برنامه ی جهانی شبهای گالیله ای اجرا کردم.

بیشتر چه کتاب هایی را مطالعه می کنید؟

از اونجایی که مطالعه یکی از هیجان آور ترین بخش های زندگی ام بوده ، تقریبا هر روز دو سه ساعت مطالعه می کنم. و تقریبا هم همه چیز می خوانم از کتاب های تخصصی در زمینه ی رشته ی تحصیلی ام تا رمان و داستان کوتاه و کتاب های جامعه شناسی و...تنها موردی که اصولا تا کنون مطالعه نکرده ام کتاب های روانشناسی است.


برای گروه سنی "د و ه " چه کتابی را برای مطالعه ی نجوم معرفی می کنید؟

 اگر در باب نجوم و آنهم از نوع مقدمات نجوم منظورتون باشه ، کتابهای نجوم دینامیکی(نشر دانشگاهی) و نجوم به زبان ساده(گیتاشناسی) رو  در ایران بهترین می دانم.


نظر شما در رابطه با حیات فرا زمین چیه ؟   

بحث ET ویافتن حیات فرا زمینی از جدیدترین شعبه های نجوم و اخترفیزیک محسوب می شود.یک دانایی میان رشته ای زیبا و مهیج. خودم  مطمئن هستم که شرایط ایجاد حیات در فضا مهیا بوده و به احتمال زیاد می تواند همین الان که شما این متن را می خوانید در گوشه ای دیگر از دنیا موجودات زنده ی دیگری هم به خواندن و نوشتن متونی علمی مشغول باشند. اما این مورد به هیچ روی توافق با ایده ی موجودات فضایی ای که به زمین سرک می کشند و با بشقاب پرنده هایشان ما را می ترسانند و ... نیست.


یک شعر بگید که یکی از اجرام سماوی در آن باشد.

شعر زیبایی از مرحوم ملک الشعرای بهار به لهجه ی خراسانی هست که در آن به توصیف صور فلکی  دایره البروجی پرداخته شده است. آن شعر را خیلی زیاد دوست دارم. مطلعش چنین است:

امشو در بهشت وایه پنداری

ماه عروس منن، شب آرایه پندری

کدام سیاره را دوست دارید؟

از دید زیبایی بی شک زحل را با آن حلقه های افسونگرش ، اما در منظومه ی شمسی و کلا  در میان اجرام سماوی هیچ چیزی را با ماه عوض نمی کنم. من شیفته ی ماه هستم.


چه توصیه ای برای بچه ها و کسانی که به نجوم علاقمند هستند دارید؟

 من معتقدم که زندگی برای لذت بردن از تمام آفرینش های خدا ساخته شده و آنی که لذت کامل تر و درست تری از این دنیا و نعمتاهش ببره حتما رستگار تر هم هست. پس لذت ببرید. از آسمان و زمین و هر چه در میانشان هست.


درود و سپاس فراوان...همیشه شاد و همیشه سبز باشند

 

 

امروز ۱۵ بهمن روز تولد آقای دکتر نوروزی ست. ۳۵  شمع براشون روشن می کنیم.تولدتان مبارک