هفت گنبد

وبلاگ نجوم...شعر - قصه- اخبار نجومی- معرفی شخصیت

هفت گنبد

وبلاگ نجوم...شعر - قصه- اخبار نجومی- معرفی شخصیت

مثلا ۱۳۸۹ بار

چند دور دیگر فرصت داریم تا یک بار دیگر طلوع را ببینیم

رو به طلوع

رو به خورشید قدم برداریم

قدمی برای راستی

قدمی برای درستی

چند دور دیگر باقی ست، تا بار دیگر نو شدن را تجربه کنیم

چند دور؟ مهم نیست !

حالا که هزار و سیصد و هشتاد و نهمین گردش زمین را به دور خورشید جشن می گیریم

یعنی...

یک بار دیگر خدا به ما فرصت داده تا...

دیر می شود...

مرورم کن...

چرخ و فلک(نوروز)

(سال 88 داره تموم میشه، خورشید و چند سیاره با هم حرف می زنند)

خورشید: من نمی دونم چرا این آدما هر سال این موقع، درست وقتی که زمین دورشو کامل می کنه، جشن می گیرین! که چی بشه؟

زهره : یکی نیست برای گردش ما جشن بگیره!

عطارد: جشن بگیرن ، نگیرن ،ما می چرخیم و کاری ام به کار کسی نداریم.

خورشید: جالب اینجاست ، زمین اصلا تو این فاز نیست، جشن و بزن بکوب و اینا، انگار نه انگار جشن واسه شروع گردش جدیدشه.

زمین: همسایه های ما رو باش... چه چرخشی، چه سالی...چه جشنی، کاش هیچوقت جشن نمی گرفتن و یه کم باهم خوب می شدن، سر یه تکه خاک همدیگرو می کشن، نسل این جونورو منقرض می کنن، یه جا یه جونورو شبیه سازی می کنن، حالا از دود و آلودگی و بریز بپاشاشونم نگو نپرس ...من نگران دریاها و جنگلا و همه ی موجوداتم...

خورشید:بمیرم، دلت خیلی پره...

زمین: خودت چی؟اگه دلت پر نبود، انقد داغ نمی کردی!

خورشید: آره اما چیکار میشه کرد، هر انسانی که آدم نمیشه، اونقد که زمین وآسمون و شلوغ و درهم کردن حواس ما رو هم پرت کردن.

زمین: احساس می کنم همش سه فصل دارم، یکیشم 6 ماهه اس...آخه چیزی به اسم زمستون دیگه نمونده، ته دلم داغه داغه...دلم می خواد هرچی تو دلمه بریزم بیرون...

زهره: اااا نکن اینکار...بیچاره ها گناه دارن، تودنیای این آدما خوبی و بدی زیاده، باید با گردونه دار بزرگ حرف بزنیم.

خورشید: درسته، باید بهش بگیم که فرصت دیگه ای به آدما بده، دلشونو مث دل خودش بزرگ و پاک کنه...

عطارد: تا نتونن این همسایه ی ما رو(زمین) انقد اذیت کنن.

زمین: می دونین چیه، همه ی بلاهایی که سر من میاد به کنار، من دلم می سوزه، وقتی به خاطر هیچی...سر یه وجب خاک خدا، سالها باهم می جنگن و همدیگرو می کشن...دلم به حال بچه ها می سوزه، ته دلم پر از روح بچه هاییه که فریاد می زنن، صلح...آرامش...زندگی...

زهره: چقد واژه های قشنگی...صلح....آرامش...زندگی

عطارد: دوستی

خورشید: خدایا کاری بکن

زمین: کاش آدما به جای جشن سال نو ، دوستی ها رو پیدا می کردن و جشن می گرفتن

خورشید: چه تضادی!همه میگن نوروز کهن، نوروز باستانی! خودشونم اعتراف می کنن که نوروزم کهنه شده...اما چیزی که روزها رو نو می کنه ،نوروز نیست! زنده نگه داشتن دوستی و صفا و انسانیته

زمین: دوستی، صفا ، انسانیت و شادی

خورشید: کاش امسال یه روزی رو به اسم روز دوستی جشن می گرفتن، روز پیدایش دوستی.

زمین: جالبه! روز پیدایش دوستی...راستی کی می تونه بگه بهترین دوست یعنی چه کسی؟