هفت گنبد

وبلاگ نجوم...شعر - قصه- اخبار نجومی- معرفی شخصیت

هفت گنبد

وبلاگ نجوم...شعر - قصه- اخبار نجومی- معرفی شخصیت

یه ذره دلتنگی

تو فکر اینم که میشه یه کاری برای آسمون کرد

میشه تو شهر باشی و آسمون رو با همه ی ستاره هاش ببینی

اگه بشه یه شب همه ی چراغ های شهر رو خاموش کرد که چراغ های آسمونو ببینیم

میشه ؟

اما نه نمیشه

آدما دلبسته ی همین چراغ های باشکوه ساختگی اند


چرخ و فلک( آسمان مال من است...)

در یک نیمه شب به آسمان نگاه کنید ، چه منظره زیبایی، شهر ستارگان .

گویا روی پارچه مخمل مشکی، تعداد زیادی پولک سفید پاشیده اند.شاید حس کنجکاوی باعث شود به دنبال تلسکوپ بگردید.وقتی با تلسکوپ به آسمان نگاه کنید ، مشاهده می کنید همان شهر به ظاهر آرام، دنیایی پر از حرکت و جنب و جوش است. برخی از ستارگان حرکت دارند، بعضی گویا ساکن هستند، دسته ای از ستارگان به شکلی منظم چیده شده اند و بقیه گویا نظم وترتیبی ندارند.دنیای شگفت انگیز ستارگان آن قدر عظیم است که کره زمین ما به همراه خورشید و سیارات منظومه شمسی ، همچون قطره ای است در دریا .

وقتی ما انسانها با دنیای شگفت ستارگان آشنا می شویم ، از یک سو حیرت زده می شویم و از سوی دیگر در برابر قدرت توانا و حکیمی که این دنیای عظیم را اینگونه آفریده است سر تعظیم فرو می آوریم.

     «  ما در آسمان برج هایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان زینت دادیم.»

                                                  سوره مبارکه حجر، آیه 16                                                             

چرخ و فلک

 

غافل به زیر گنبد فیروزه                  بگذشت سال عمر ز هفتادت

بس روزگارت رفت به پیروزی        با تیر ماه و بهمن و خردادت

افسونگر چرخ کبود هر شب            در فکرت افسون شیخ  و شاب است

با چرخ ،تو با حیله کی بر ایی؟        در پشه کجا نیروی عقاب است

بی شمع،شب این راه پرخطر را       مسپر به امیدی که مهتاب است

تا چند و کی این تیره جسم خاکی       بر چهره ی خورشید جان سحاب است

پروین جه حساد و جه کشتاری ؟      انجا که نه باران،نه افتاب است

ای دل فلک سفله کجمدار است        صد بیم خزانش به هر بهار است

یغماگر افلاک سخت بازوست         دردی کش ایام هوشیار است

چرخ و فلک(نوروز)

(سال 88 داره تموم میشه، خورشید و چند سیاره با هم حرف می زنند)

خورشید: من نمی دونم چرا این آدما هر سال این موقع، درست وقتی که زمین دورشو کامل می کنه، جشن می گیرین! که چی بشه؟

زهره : یکی نیست برای گردش ما جشن بگیره!

عطارد: جشن بگیرن ، نگیرن ،ما می چرخیم و کاری ام به کار کسی نداریم.

خورشید: جالب اینجاست ، زمین اصلا تو این فاز نیست، جشن و بزن بکوب و اینا، انگار نه انگار جشن واسه شروع گردش جدیدشه.

زمین: همسایه های ما رو باش... چه چرخشی، چه سالی...چه جشنی، کاش هیچوقت جشن نمی گرفتن و یه کم باهم خوب می شدن، سر یه تکه خاک همدیگرو می کشن، نسل این جونورو منقرض می کنن، یه جا یه جونورو شبیه سازی می کنن، حالا از دود و آلودگی و بریز بپاشاشونم نگو نپرس ...من نگران دریاها و جنگلا و همه ی موجوداتم...

خورشید:بمیرم، دلت خیلی پره...

زمین: خودت چی؟اگه دلت پر نبود، انقد داغ نمی کردی!

خورشید: آره اما چیکار میشه کرد، هر انسانی که آدم نمیشه، اونقد که زمین وآسمون و شلوغ و درهم کردن حواس ما رو هم پرت کردن.

زمین: احساس می کنم همش سه فصل دارم، یکیشم 6 ماهه اس...آخه چیزی به اسم زمستون دیگه نمونده، ته دلم داغه داغه...دلم می خواد هرچی تو دلمه بریزم بیرون...

زهره: اااا نکن اینکار...بیچاره ها گناه دارن، تودنیای این آدما خوبی و بدی زیاده، باید با گردونه دار بزرگ حرف بزنیم.

خورشید: درسته، باید بهش بگیم که فرصت دیگه ای به آدما بده، دلشونو مث دل خودش بزرگ و پاک کنه...

عطارد: تا نتونن این همسایه ی ما رو(زمین) انقد اذیت کنن.

زمین: می دونین چیه، همه ی بلاهایی که سر من میاد به کنار، من دلم می سوزه، وقتی به خاطر هیچی...سر یه وجب خاک خدا، سالها باهم می جنگن و همدیگرو می کشن...دلم به حال بچه ها می سوزه، ته دلم پر از روح بچه هاییه که فریاد می زنن، صلح...آرامش...زندگی...

زهره: چقد واژه های قشنگی...صلح....آرامش...زندگی

عطارد: دوستی

خورشید: خدایا کاری بکن

زمین: کاش آدما به جای جشن سال نو ، دوستی ها رو پیدا می کردن و جشن می گرفتن

خورشید: چه تضادی!همه میگن نوروز کهن، نوروز باستانی! خودشونم اعتراف می کنن که نوروزم کهنه شده...اما چیزی که روزها رو نو می کنه ،نوروز نیست! زنده نگه داشتن دوستی و صفا و انسانیته

زمین: دوستی، صفا ، انسانیت و شادی

خورشید: کاش امسال یه روزی رو به اسم روز دوستی جشن می گرفتن، روز پیدایش دوستی.

زمین: جالبه! روز پیدایش دوستی...راستی کی می تونه بگه بهترین دوست یعنی چه کسی؟

 

 

چرخ و فلک(دوست)

دوست

 

بزرگ است

و از اهالی امروز است

و با تمام افق های باز نسبت دارد

ولحن آب و زمین را چه خوب می فهمد.

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت است.

وپلک هاش

مسیر نبض عناصر را

به ما نشان می دهد.

و دست هاش

هوای صاف سخاوت را

ورق می زند

 ومهربانی را به سمت ما می کوچاند.

او به شیوه ی باران پر از طراوت تکرار است.

واو به سبک درخت

میان عافیت نور منتشر می شود.

و...

(آفای سهراب سپهری عزیز، ببخشید که فعل ها را مجبورا ، به زمان حال تبدیل کردم.)

دوستان، به من بگید آقای دکترمحمد رضا(پژمان) نوروزی را چقدر می شناسید؟؟!! منتظر جواب های شما هستم...جایزه هم داره!!!

چرخ وفلک با سهراب

خواهم آمد،

گل یاسی به گدا خواهم داد،

زن زیبای جذامی را ، گوشواری دیگر خواهم بخشید.

کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد این باغ !

دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت، جار خواهم زد:

                                                             آی شبنم، شبنم، شبنم؛

رهگذاری را خواهم گفت : راستی را، شب تاریکی است،

                                                       کهکشانی خواهم دادش.

روی پل دخترکی بی پاست، دب اکبر را بر گردن او

                                                             خواهم آویخت. 

هر چه دشنام از لب ها خواهم بر چید.

هر چه دیوار، از جا خواهم بر کند.

رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند!

ابر را پاره خواهم کرد.

من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دل ها را با

                    عشق، سایه ها را با آب، شاخه هار را با باد.

بادبادک ها ، به هوا خواهم برد.

گلدانها ، آب خواهم داد.

...

آشتی خواهم داد.

آشنا خواهم کرد.

نور خواهم خورد.

دوست خواهم داشت.

(سهراب چقدر آسمونی بوده، پر از نور، پر از عشق، چه زیبا صلح را خوب بودن را در لابلای کلماتش جاری کرده؛ راستی بیایید برای تاریکی ها کهکشانی بکشیم، و بر لبها لبخند جاری کنیم و چشم هامون را با خورشید گره بزنیم، شاید دنیا پر از نور شود، پر از صلح ...و دوستی...)





چرخ و فلک(مهر)

نیمی تاریک....نیمی روشن

زمین هر روزمی چرخد و هرگز از این تکرار گله نمی کند، آرام و زیبا خورشید را دور می زند ، و ما یک دور کاملش را جشن می گیریم، و می گوییم سال نو مبارک...

زمین خورشید را دور می زند و ماه زمین را...و ما بر روی زمین چرخ می زنیم و روز را شب را وسال ها را دور می زنیم...گاهی همدیگر را نیز دور می زنیم ، گاه گم می شویم ...گاه سنگ لای چرخش همدیگر می اندازیم...

خورشید با مهرش هر بار نیمی ازین چرخ را روشن می کند ،راستی چیست راز این تاریکی و روشنی؟

چقدر خوب می شد اگر برای هم خورشید می شدیم و نیمه ی تاریک همدیگر را روشن می کردیم...

شاید اگر کمی بهتر دنیا را ببینیم پی به رازها ببریم، معمای هستی!این طبیعت پر راز برای من و توست برای کشف بهترین ها، پیدا کردن خودمان آنگاه که گم می شویم...

شاید بهتر باشد همچون زمین آرام تر بچرخیم ، دنیای اطرافمان هر چند هم تکراری ، دنیایی حرف برایمان دارد...

آهسته قدم برداریم ...شاید با هر قدمی که بر می داریم مورچه ای را له کنیم  و صدای فریادش را نشنویم...



چرخ و فلک

 

گنبد لاجورد :

به معنی آسمان است .

        ندارد شهنشاه او کین و درد           که شاد است از او گنبد لاجورد

       د گر روز چون گنبد لاجورد          بر اورد و بنمود یاقوت زرد

گنبد ماه :

به معنی آسمان است .

     همی ماهی از اب برداشتی            پس از گنبد ماه بگذاشتی  

کیوان :

ستاره ی زحل یا کیوان، ششمین ستاره از لحاظ فاصله تا خورشید ، در منظومه ی شمسی.فاصله اش از خورشید دو برابر فاصله مشتری از خورشید است. حجم آن 734 برابر و جرمش 95 برابر جرم زمین است. ولی جرم مخصوص آن از سایر سیارات کمتر و 8/1 جرم مخصوص زمین است، مدت حرکت وضعی آن در نواحی مختلف متفاوت ، و حاکی از آنست که سطح آن به حالت مایع یا گاز است.

جو زحل مشتمل بر آمونیاک و متان است ، زحل حداقل 9 قمر دارد، که بزرگترین آنها تیتان به بزرگی عطارد است، که در 1655 به وسیله هویگنس کشف شد.

نزد احکامیان زحل یکی از نحسین است ، یکی دیگر از ستاره های نحس مریخ است. 

قوس و کمان

خداوند کیوان و گردان سپهر            زبنده نخواهد جز از داد و مهر

پر اندیشه شد تا به ایوان رسید              کلاهش ز شادی به کیوان رسید

خروش سواران و اسبان به دشت        زبهرام و کیوان همی برگذشت

شبی چون شبه روی شسته به قیر       نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر

(کیوان یکی از بزرگان دربار بهرام گور)

دبیران دانا به کیوان شدند        زبهر درم پیش کیوان شدند

کیوان خدیو

خدای کیوان، پادشاه کیوان منظور خداوند بزرگ است.

چنین گفت با دل از کار دیو            مرا دور دارد کیوان خدیو 

ادامه دارد...

چرخ و فلک( نمایش عروسکی چرخ گردون)

سلام

سرم شلوغ بود! مشغول آماده شدن برای جشنواره ی نمایش عروسکی، نمایش چرخ گردون، همون که ماه داره ، ستاره و سیاره داره! همون که شبش سیاهه اما یه عالمه ستاره داره! همون که ماهش قهر میکنه و میره که جفتشو پیدا کنه!

نمایش چرخ گردون رو با کمک بچه های گروه سنی "د" آماده کردیم، تلفیقی از انیمیشن و عروسک میله ای ، ساده تر از همیشه ، اما خلاق...

رفتیم جشنواره ی منطقه ای "قم" ... رفتیم که کارمون رو اجرا کنیم و بگیم که چقد با آسمون دوستیم، تازه امسال سال نجوم هم هست...خواستیم بگیم یه کار کوچیک واسه امسال که آسمونیه...

نرفتیم که برنده بشیم...اصلا! عمرا!  

اما فکر کنم داورا حرفای دلمون رو شنیدند و ما رو کنار گذاشتند ...

مهم نیست! ما که نخواسته بودیم واسه جشنواره کار کنیم ، فقط خواستیم بگیم...آسمون..همه جوره دوستت داریم....

(و حکایت همچنان باقی ست... من عاشق نمایش عروسکیم...و حرفای دلمو عروسک میکنم میارم رو صحنه...برام دعا کنین...)

بازم یه نوشته ی داغ

وقتی یه جای تاریکی باشی ،شاید بترسی،شاید هم با احتیاط قدم برداری و سریع بخوای چراغی روشن کنی... اما وقتی دنیا تاریک باشه و هیچ جا رو نبینی اونوقت چه حسی بهت دست میده؟ وقتی فقط دنیای تو تاریک باشه...همیشه شب باشه...تاریکی مطلق،اونوقت چه حسی داری؟!!

وفکر کن چقدر سخته طلوع و غروب خورشید رو نبینی، ماه و ستاره ها رو نبینی...و یا هیچوقت ندیده باشی...حتی ذره ای نور....

اما میخوام بگم ...تو ...تو که هیچوقت نور رو ندیدی، تو که هیچوقت کهکشان رو ندیدی، و حتی نمی دونی چه جوریه،...می خوام بگم قلب تو نورانی تر از خورشیده، بزرگتر از قلب همه ی آدماییه که هر روز خورشید رو می بینن و اونو نمی فهمن ...قلب تو بزرگ و پرنوره...تو پر از مهر خدایی...

آرزو می کنم همه ی آسمون ها با تمام ستاره هاش بیان تو خوابت و تو با چشمای قشنگت ببینیشون...

حتما میگین چرا مدتیه نمی رم سراغ علم نجوم و این جور چیزا ...؟ لابد میگین یه چیزیم شده؟

همیشه که نباید همه چیز رو به موضوع مورد نظر ربط بدیم و تمومش کنیم...راستش اینم یه جورایی به نجوم ربط داشت...همه چیز از اونجا شروع شد  ...کسی که هیچوقت کهکشان رو ندیده بود...پرسید کهکشان چه جوریه...؟؟؟

دلم بد جور گرفته بود...به وبلاگ ماهک حتما یه سری بزنین تا بیشتر تاریکی رو بفهمین و شاید من...تو... وما با هم تونستیم چراغی روشن کنیم ...

 

چرخ و فلک(یه نوشته ی داغ)

یه نوشته ی داغ...

این یکی فرق می کنه، شاید عجیب باشه، شاید بخندی، شاید هم بگی چرا این سوال رو می پرسم، ویا  بگی چه ربطی به نجوم و محتوای وبلاگت داره؟!!

اما وقتی این سوال واسم پیش اومد دوست داشتم از همه بپرسم و جواب بگیرم، برای همین اول از دوستای نزدیکم پرسیدم، حالا هم دلم می خواد از همه ی کسانی که گذرشون به اینجا می افته این سوال رو بپرسم، حالا که اومدی لطف کن و به سوال من جواب بده ، آخه من دنبال یه کشفم، چه کشفی؟ اینم بعدا می گم، سر فرصت جواب همه ی دوستانم رو می ذارم تو وبلاگ... 

 

اما سوال : اگه یه روز خدا ازت بخواد که دیگه آدم نباشی، دوس داری چی بشی و چرا؟!! 

منتظر جواب تو، دوست خوبم هستم...  

امضا ... آدمی که می خواد برسه...!!

چرخ و فلک(ضرب المثل ها و کنایات)

  

 سپهر

روزگار: دادها دارم زبیداد سپهر       کو ندارد هیچ بر عشاق مهر

ستاره

 بخت اقبال: تقدیر این طور بوده،ستاره اش این بود.آنچه در جهد آدمی بود ،به جای آورد ،اما ستاره او نمی گشت و ایزد تعالی چیز دیگر خواست.به اعتقاد قدما هر کس در آسمان ستاره ای دارد که نماد بخت اوست .

ستاره ی سهیل شدن

کم پیدا شدن : ستاره ی سهیل شده اید!دیگر شما را نمی بینیم.

ستاره شمردن

شب هنگام بیدار ماندن.

ستاره شمار:بدان مثل که شب آبستن است روز از تو/ستاره می شمرم تا که شب چه زاید باز.(حافظ)

حکایت شب هجران که باز داند گفت؟ /مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد. 

 منبع : فرهنگ کنایات سخن- تالیف دکتر حسن انوری

این مطلب ادامه دارد... 

 

چرخ و فلک

شب کویر

شب کویر ، این موجود زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی شناسند . آنچه نمی شناسند شب دیگری است ؛ شبی است که از بامداد آغاز می شود . شب کویر به وصف نمی آید . آرامش شب که بی درنگ با غروب فرا می رسد- آرامشی که در شهر از نیمه شب ، در هم ریخته و شکسته می آید و پریشان و ناپایدار روز زشت و بی رحم وگدازان و خفه ی کویر می میرد و نسیم سرد و دل انگیز غروب ، آغاز شب را خبر می دهد...

... شب آغاز شده است . در ده چراغی نیست . شب ها به مهتاب روشن است و یا به قطره های درشت و تابناک باران ستاره ؛ مصابیح آسمان!

آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره ی آسمان رفته بودم ، گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن، مرغان الماس پر، ستارگان زیبا و خاموش، تک تک از غیب سر می زنند، آن شب نیز ماه با تلالو پرشکوهش از راه رسید و گل های الماس شکفتند و قندیل زیبای پروین سرزد وآن جاده ی روشن و خیال انگیزی که گویی ، یک راست به ابدیت می پیوندد: "شاهراه علی" "راه مکه"! که بعدها دبیرانم خندیدند که: نه جانم، "کهکشان" ! کهکشان یعنی ازآن جا کاه می کشیده اند واین هم کاه هایی است که بر راه ریخته است! شگفتا که نگاه های لوکس مردم آسفالت نشین شهر ، آن را کهکشان می بینند و دهاتی های کاه کش کویر ، شاهراه علی، راه کعبه! راهی که از آن علی به کعبه می رود! ...

قسمتی از توصیف شب کویر نوشته ی دکتر علی شریعتی